پرنیا  عشق بابا سجادپرنیا عشق بابا سجاد، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
پریسا عشق باباپریسا عشق بابا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

پــــــــــــرنیــــــــا هستی مامان

معجزات: پسته، بادام، فندق و ...

    خشکبار در نظر بسیاری از ما تنها یک نوع تنقلات مخصوص مهمانی است که معمولا در ایامی مثل عید نوروز یا شب یلدا مصرف می شود. اما بر اساس تحقیقات اخیر این مواد غذایی بسیار سالم هستند و می توانند در سلامتی ما نقش مهمی ایفا کنند                                                                  &nbs...
27 دی 1390

نمی خواهم بمیرم

نمی خواهم بمیرم، با كه باید گفت؟ كجا باید صدا سر داد؟                 در زیر كدامین آسمان،                             روی كدامین كوه؟ كه در ذرات هستی رَه بَرَد توفان این اندوه كه از افلاك عالم بگذرد پژواك این فریاد! كجا باید صدا سر داد؟ فضا خاموش و درگاه قضا دور است زمین كر، آسمان كوراست نمی خواهم بمیرم، با كه باید گفت؟ اگر زشت و اگر زیبا اگر دون و اگر والا من این دنیای فانی را هزاران بار از آن دنیای باقی دوست تر دارم. به دوشم گرچه بارغم توانفرساست وجودم گرچه  گردآلود سختی هاست ...
27 دی 1390

24 نکته برای بالا بردن اعتماد به‌ نفس

  چه چیزی درمورد خودتان هست که دوست دارید بهتر شود؟ بااینکه ممکن است علاقه نداشته باشیم در ملاء عام این مسئله را بپذیریم اما خیلی از ما دوست داریم اعتماد به ‌نفسمان پیشرفت کند. خوشبختانه نکات و راهکارهای عملی زیادی برای آن وجود دارد که اینجا به 24 مورد آن اشاره می‌کنیم. سعی نکنید همه این 24 نکته را به طور همزمان به کار ببندید. هر بار چند مورد را انجام دهید تا ببینید کدام‌یک برای شما موثرتر است. بعضی از آنها نیاز به تمرین بیشتر دارند. و به خاطر داشته باشید که همیشه انتخاب با خودتان است. این خودتان هستید که تصمیم می‌گیرید اعتمادبه‌نفستان رشد کند یا پایین بیاید. ...
26 دی 1390

برای بهترین های زندگی همسرم و دختر گلم

  دیروز را ورق می زنم و خاطرات  گذشته را مرور می کنم . در روزهای بی تو بودن صدای خش خش برگها را از لابلای صفحات پاییز ی می شنوم و التماس شاخه ها را که در حسرت دستهای سبز تو مانده اند . کم کم به این باور می رسم که سرنوشت ، نثر ساده ایست از حسرت و اشک که حرفی برای گفتن ندارد . به صفحات بهار ی با تو بودن می رسم . بنفشه هایی که از بالای واژه ها سر می زنند و چشمان تو را بهانه کرده اند ...
25 دی 1390

استجابت دعا

  یک کشتی در یک سفر دریایی در میان طوفان در دریا شکست و غرق شد و تنها دو مرد توانستند نجات یابند و شنا کنان خود را به جزیره کوچکی برسانند. دو نجات یافته هیچ چاره‌ای به جز دعا کردن و کمک خواستن از خدا نداشتند. چون هر کدامشان ادعا می کردند که به خدا نزدیک‌ترند و خدا دعایشان را زودتر استجابت می کند، تصمیم گرفتند که جزیره را به دو قسمت تقسیم کنند و هر کدام در قسمت متعلق به خودش دست به دعا بردارد تا ببینند کدام زودتر به خواسته‌هایش می رسد. نخستین چیزی که هردو از خدا خواستند غذا بود. صبح روز بعد مرد اول میوه‌ای را بالای درختی در قسمت خودش دید و با آن گرسنگی اش را بر طرف کرد. اما سرزمین مرد دوم هنوز خالی از هر ...
25 دی 1390

وجود خدا

  داستانی در مورد وجود خدا مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع « خدا » رسیدند؛ آرایشگر گفت: “من باور نمی‌کنم خدا وجود داشته باشد.” مشتری پرسید: “چرا؟” آرایشگر گفت: “کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می‌شدند؟ بچه‌های بی‌سرپرست پیدا می‌شدند؟ این همه درد و رنج وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این چیزها وجود داشته باشد.”   مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد؛ چون نمی‌خواست جروبحث ک...
25 دی 1390

نشان فرمانروایی عشق

  فرمانروایی که می کوشید تا مرزهای جنوبی کشورش را گسترش دهد، با مقاومتهای سرداری محلی مواجه شد و مزاحمتهای سردار به حدی رسید که خشم فرمانروا را برانگیخت و بنابراین او تعداد زیادی سرباز را مامور دستگیری سردار کرد. عاقبت سردار و همسرش به اسارت نیروهای فرمانروا درآمدند و برای محاکمه و مجازات با پایتخت فرستاده شدند. فرمانروا با دیدن قیافه سردار جنگاور تحت تاثیر قرار گرفت و از او پرسید: ای سردار، اگر من از گناهت بگذرم و آزادت کنم، چه می کنی؟ سردار پاسخ داد: ای فرمانروا، اگر از من بگذری به وطنم باز خواهم گشت و تا آخر عمر فرمانبردار تو خواهم بود. فرمانروا پرسید: و اگر از جان همسرت در گذرم، آنگاه چه خواهی کرد؟ سردار گفت: آن...
21 دی 1390

جملات بسيار زيبا و قابل تامل

      ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد ، تا اینکه دروغی آرامم کند. . .   ..........................................................................   تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی‌! یکی‌ دیروز و یکی‌ فردا . . .   ..........................................................................   خوبی بادبادک اینه که می‌دونه زندگیش فقط به یک نخ نازک بنده ولی بازم تو آسمون می‌رقصه و می‌خنده . . .   ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد ، تا اینکه دروغی آرامم کند. . .   ...........................
21 دی 1390

فرق احمق و دیوانه

      اتومبیل مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و راننده مجبور شد همانجا به تعویض لاستیک آن بپردازد.   هنگامی که آن مرد سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت از روی مهره‌های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره‌ها را برد. مرد حیران مانده بود که چکار کند. او تصمیم گرفت که ماشینش را همانجا رها کند و برای خرید مهره چرخ برود. در این حین، یکی از دیوانه‌ها که از پشت نرده‌های حیاط تیمارستان، نظاره‌گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:   از 3 چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک مهره بازکن و ا...
21 دی 1390